خلوت شیشه ای کوچک من

ساخت وبلاگ
در دل و خلوت می‌داند این عمل از سر صدق است، از مردی و آزادگی. اما با گذشت زمان دامنه‌ها از پسِ مِه ظاهر می‌شوند، اینکه از سر فضل بود یا کتمان عیب به ادعای گزاف، این عمل جنون‌زاده است یا که از سر عقل، خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 22 دی 1399 ساعت: 5:56

این یادداشت به‌بهانه‌ی چهارمین جلسه‌ی انجمن ادبی آنان، که در آن به‌یاد هوشنگ آزادی‌ور جمع آمده بودیم، تهیه شده است: هوشنگ آزادی‌ور، متولد هزار و سیصد و بیست و یک است و در نهم اردیبهشت‌ماه نود و هفت مر خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 47 تاريخ : جمعه 4 بهمن 1398 ساعت: 21:11

هامونِ صغير، هامونِ حقیر(نقد فیلم هامون، ساخته‌ی مهرجویی) صادق آتش‌زر  هامون حاضر به طلاق مهشید نمی‌شود و در عوض اقدام به قتل او می‌کند. این کار را برای چه انجام می‌دهد؟ آیا هم‌چون ابراهیم خود را براب خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 17 تير 1398 ساعت: 7:34


‌اگر قبول نمی‌کردم مجبور باشم، کی صدام می‌کرد صادق؟ دوزانو می‌شینم، دقت می‌کنم ولی نمی‌بینم عاقبتم رو. خم می‌شم یه تا به رنگ می‌زنم می‌بینم زیرش صدای بیدله: «اگر تو لب نگشایی ز انفعال طلب / جهان به‌غیر دعاهای مستجاب تو نیست».
تمام دیدنم رو جمع می‌کنم، می‌ایستم. یقه‌م رو که جلوی آینه دست می‌کشم این صدای مولویه که چنگ می‌زنه: «دردی‌ست غیر مردن...»

صادق آتش‌زر 


موضوعات مرتبط: دلنوشته خلوت شیشه ای کوچک من...
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 5:27

اینجا می‌تونم با گوشایی حرف بزنم که نمی‌دونم هستن، نیستن؟ صدام بهشون رساست یا فقط دوغابه به اون حفره‌ی گل‌گرفته؟ همینه اینجا درددل کردن برام مثل زدن در خونه‌ی خداست. فقط حرف می‌زنم؛ می‌شنوی؟ خدا این‌ور چشمای پف‌کرده‌امه یا اون‌ور؟ فرق نداره؛ من فقط حرف می‌زنم.شب اولش نک انگشتام رو بلور کرد. مدت‌ها بی‌خبری کردم تا که یهو تو آینه جز ستاره نبود. ماه رو خودم خط زدم. سرم رو به ضجه گذاشتم رو شونه‌ی آینه. از خدا خواستم سر به سر همین خورشید بمیرم. نه، نه... به دستام نگا می‌کنم که بگم آره، ما هیچ نمردیم. اما به چی دل‌خوشم وقتی با عزیزی دست دادم و غیب شد... شاید تو راه حواسش به منظره‌ای گیر کرده باشه، شاید هم تلپی افتاده تو گودال دلش، یا که حتما زیر اون‌همه ستاره‌ی مسری گم شده. خلاصه ضجه‌ی آهو به دامنم افتاد اما از صافی هیچ گریه‌ای رد نشد. من فقط حرف زدم.موضوعات مرتبط: دلنوشته خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 5:27

می‌ترسم حتی از گفتن این حرف که می‌ترسم از بس بیرون مهمم نیست. شاید برای خیلی‌ها‌ی دیگر هم نباشد؛ اما دایره‌ی «منِ» من دیگر زیادی کوچک شده. حتی دست‌هام را نگاه که می‌کنم انگار برایم تکان می‌خورند: «صادق! خداحافظ». لحنش را نمی‌فهمم. فقط همه چیز لبریز می‌شود و محو. _آقا تا کی؟ خسته شدم... . این مراسم وداع یک عمر طول می‌کشد، طول می‌کشد و خوابم می‌برد. خوابم می‌برد و توی کاسه‌ی صبرم ته می‌کشم.
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، خودمونی تر خلوت شیشه ای کوچک من...
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : مرگی,مختصر,برای,خودم, نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 3963 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 6:46

«پشت یکی از همین دیوارهای نامرئی» همه چیز آرام پیش می‌رود اما پیش می‌رود. در پس تصاویرِ ساده، حادثه‌هایی در حال شکل گرفتن و رخ دادن است که ما از آن‌ها تنها صدایی جرقه‌وار می‌شنویم. این به‌خاطر آن است که، ما آدم‌ها را بیشتر از بیرون می‌شناسیم و کمتر به درون آن‌ها سرک می‌کشیم. انگار که پشت یکی از دیوارها قایم شده باشیم و صدای آدم‌ها را گوش کنیم و در عین حال چهره و حرکت‌هایشان را تصور کنیم. تصاویرِ تصورگونه باعث می‌شوند که ما قاب‌ها را زیباتر از واقعیت ببینیم. مثلاً جایی که پسرِ ته‌تغاری وارد می‌شود و پارچه از صورت مادر برمی‌دارد و چهره‌ها همزمان و به‌آرامی بالا می‌شوند. به همین دلیل است که وجود خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : «پشت,همین,دیوارهای,نامرئی»,یادداشتی,داستان,توکیو, نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 6:46

تنگ‌چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشا کنانِ بستانیم

 

سعدی

خلوت شیشه ای کوچک من...
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : تماشا, نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 6:46

«خودزنی با قمۀ چوبی» اینجا کلیکسیونی‌ست از بازیگرهای مختلف و رنگارنگ که پژمان جمشیدی و سام درخشانی و گاهی نیز سرگرد با هم می‌چرخند و از کنار این همه خوش و خرّم می‌گذرند. ما هم کنار این‌ها شاهدیم که فیلم به‌راحتی از هر بازیگر نقش فرعی‌‌ای می‌گذرد و به بازیگر چهرۀ دیگری می‌رسد. با این‌همه تا در صحنه‌ای انواع شوخی‌های ممکن را انجام ندهد بی‌خیالش نمی‌شود که نمی‌شود. مرده را نیشگون می‌گیرد، پوست لزجش را تا جا دارد کش می‌دهد و استخوان شکسته‌اش را از زیر پوستش بیرون می‌کشد. البته جا داشت مرده را جلوی آفتاب بگذارند تا بترکد و بپاشد روی جناب بازیگران مارک‌پوش، ولی فیلمساز ما آگاه است! آگاه است که مردم خلوت شیشه ای کوچک من...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : «خودزنی,چوبی»,فیلم,خوب, نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 6:46

وقتی چیزایی که حس کردی رو به کسی نتونی منتقل کنی احساس تنهایی تبدیل به حل‌ناشدنی ترین‌های عالم می‌شه. خب، بی‌کار که نمی‌شد موند. پس تمام زورم رو زدم؛ کلمه‌ها رو صیقل دادم بلکه چیزی از من دیده بشه تو آیینه‌گی‌شون. شکر خدا شد، اما دیده نشد! حالا تو این گیر و ویری بارها پیچونده‌ شی و دست رد به سینه‌ت بخوره و... این‌بار «پسِ» دیگه‌م این بود که با کبریت و سیگار تو حیاط نشستم و «بر این روشنایی محدود گریستم».
موضوعات مرتبط: دلنوشته ، خودمونی تر خلوت شیشه ای کوچک من...
ما را در سایت خلوت شیشه ای کوچک من دنبال می کنید

برچسب : تنهاییِ,تنها, نویسنده : 5s-atashzare بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 6:46